ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
(حافظ)
«سنت» راه و روش و طریقه و عادت و سیرت است و در اصطلاح اهل دین، راه و روش، گفتار و کردار و طریقه پیامبران و امامان، 1 یعنی آنچه آنان – که در اصطلاح معصوم خوانده میشوند- در پیش گرفته بودهاند، جمله حق است و راست و درست و پیروان از این سنتها – که سنتهای دینی و مذهبی خوانده میشوند – پیروی میکنند و باید که پیروی کنند و این «باید» به تدریج و با تکرار، چنان در وجود باورمندان ریشه میدواند و جای میگیرد که پیرویکنندگان از سنت نه تنها به هیچ رو احساس الزام و اکراه نمیکنند، بلکه با انجامدادن آن شادمان هم میشوند و غفلت از آن دلتنگشان میسازد و ملولشان میکند.
…اما سنتهای ملی. ملتهای کهنسالی چون ملت بزرگ ایران و کشورهای کهنی چون ایران غیر از سنتهای دینی و مذهبی دارای یک سلسله سنتها، یک سلسله آداب و عادت و سِیَر نیز هستند که ریشه در دیرینگی و بنیاد در فرهنگ دیرینهشان دارد، راه و روش نیاکان فرهیخته و فرهنگسازشان است که با محک نقد صراف روزگار آشنا شده و مهر تایید و قبول نقاد زمان بر آن خورده است و ملت ایران صاحب اصیلترین سنتهاست که به گواهی تاریخ هنوز نه از تاکهای فرهنگهای جدید نشان بود، نه از تاک نشانهای این فرهنگ که ملت بزرگ و فرهنگساز ایران نه فقط از سلسله این دُرْدکشان فرهنگ و تمدن جهان بود که سر سلسله این دردکشان به شمار میآمد.2
به قول شهریار شاعر بزرگ و ایران دوست معاصر:
«نه نام از دین، نه از دانش نشان بود
که بنگاهِ تمدن بود ایران»3
فرهنگ و تمدنی که اگر تبلیغات و بیخبری دیدههای حقیقت بینمان را فرو نبسته باشد، شکوه و عظمت آن را توانیم دید و توانیم دید که نه تنها در دوره پیش از اسلام فرهنگی گرانسنگ ساختیم که در دوره اسلامی و در جریان شکلگیری فرهنگ و تمدن عظیم اسلامی نیز نقش درجه اول ازآن ماست. علامه محمد اقبال لاهوری میگوید: «اگر از من بپرسند بزرگترین حادثه تاریخ اسلام کدام است، بیدرنگ خواهم گفت: فتح ایران… تمدن اسلامی محصول اختلاط تفکرات آریایی و سامی است… اگر اعراب ایران را تسخیر نکرده بودند، تمدن اسلامی ناقص میشد. با فتح ایران مسلمانان به همان اندازه سیراب شدند که رومیان از فتح یونان». 4
…باری ملتی کهنسال و کهن چون ملت ایران، ملتی با فرهنگی گرانسنگ و تمدنی درخشان چون ملت فرهیخته و متمدن ایران، سنتهایی دیرین و دیرپا دارد که از فرهنگ و تمدنش مایه میگیرد؛ سنتهایی دلپذیر و خواستنی، سنتهایی انسانی… از جمله این سنتها جشنهای دلپذیر و شورآفرینی است که مردم ایرانزمین به مناسبتهای گوناگون در طول سال برپا میکردهاند، جشنهای ملی ایران: جشن مهرگان، جشن سده، جشن چهارشنبهسوری و جشن نوروز…
«جشن» که اینک به معنی عید و عیش و کامرانی و مجلس شادی و نشاط به کار میرود، در اصل به معنی ستایش و نیایش بوده است.5 و برپا کردن هر جشن رویی در نشاط داشته و رویی در ستایش و نیایش خدای جهان و جشن نوروز – که به جمشید، پادشاه اسطورهای ایران، منسوب است- یکی از جشنهای بزرگ ایران بوده و به تدریج به بزرگترین جشن ملی ایران بدل شده است. این جشن در آغاز بهار، نخستین روز سال خورشیدی و اولین روز فروردین ماه جلالی برگزار میشود، یعنی بدان گاه که جهان زندگی از سر میگیرد و طبیعت سر از خواب گران زمستانی برمیدارد و از گزند خزان میرهد که به گفته منوچهری، شاعر طبیعت «نوروز، روزگار نشاط است و ایمنی»6… نوروز تنها جشن شاهان نبوده که جشن همگانی بوده است، چراکه نوروز جشن طبیعت است و طبیعیترین جشنهاست، جشن بهار است، جشن زندگی است، جشن شور و حرکت است، جشن مردم است و چنان با جان و دل مردم ایران درآمیخته است و طبیعیترین جشنهاست، جشن بهار است، جشن زندگی است، جشن شور و حرکت است، جشن مردم است و چنان با جان و دل مردم ایران درآمیخته است که به هیچ رو فراموششدنی نیست.: «با شیر اندرون شد و با جان به در شد». به همین سبب است که مردم آزاده ایران زمین در طول تاریخ با همه فراز و نشیبهایش، همگام و همراه با طبیعت، بدانگاه که به گفته سعدی در کتاب بیمانند «گلستان» «فراش باد صبا فرش زمردی میگسترد و دایه ابر بهاری بنات نبات در مهد زمین میپرورد و درختان به خلعت نوروزی قبای سبز ورق برمیگیرند»7 نوروز را پیروزمندانه گرامی داشتهاند و با برگزاری جشن نوروز هویت خود را حفظ کردهاند و نشان دادهاند که ایرانی ماندهاند… و چه دشوار است ایرانی ماندن! گرچه عربان اموی به نام برگزاری جشن نوروز – که همراه بود با تقدیم هدیهها و تحفهها به دربارهاشان- مالیاتی دیگر به مردم ستمدیده و سختکوش ایران تحمیل کردند، مالیاتی که در زمان معاویه بالغ بر ده میلیون درم میگردید و حجاج بن یوسف ثقفی حاکم ستمگر و سفاک اموی در کوفه با برگزاری نوروز و مهرگان و اعلام قبول تحف و هدایا در مهرگان و نوروز از این دو جشن وسیلهای ساخت برای بیدادگری بیشتر وتحمیل فشار فزایده بر مردم آزاده ایران8 اما این معانی از سوی دیگر و با نگاهی دیگر نشاندهنده حقیقتی دیگر نیز هست: حقیقت قدرت و ارزش سنتهای ایرانی و زنده بودن سنت نوروز و زنده بودن مردم ایران در طول دو قرن سکوت ظاهری و دو قرن سلطه عربان جبار به نام آیین مقدس اسلام بر ایران… پس از جنبش مردم ستمدیده ایران به رهبری یکی از فرزندان راستین این مرز و بوم به نام ابومسلم خراسانی9 علیه امویان بیدادگر و استقرار عباسیان -که در بیدادگری و بیوفایی دست کمی از امویان نداشتند- تحولی ژرف صورت گرفت و کارها هرچه بیشتر به دست فرهنگسازان فرهیخته ایرانی افتاد که از جمله آنان میتوان از خاندان برمک نام برد.10
گرچه این بزرگمردان جمله قربانی دیکتاتوری و بدعهدی و بیوفایی ذاتی خلفای عرب شدند، اما نقش فرهنگی و ملی خود را به خوبی ایفا کردند؛ نقشی تاریخی و شگرف که در سینه تاریخ محفوظ است. در این عصر فرهنگ ایران تجدید حیات کرد و تمدن شکوهمند اسلامی ایران شکل گرفت و به تدریج تا قرن چهارم(ه.ق) به کمال و عظمت خیرهکننده و حیرتانگیز خود رسید. حکایت دلاویز و خواندنی کمال و عظمت اسلامی ایران را میتوان در کتابهایی که از عصر طلایی فرهنگ اسلامی ایران سخن گفتهاند بازجست و بازخواند.11 در این دوره ایران استقلال سیاسی خود را بازیافت، حکومتهای ملی مانند طاهریان، سامانیان و صفاریان تشکیل گردید و جشنهای ملی هم با شکوه بیشتری برگزار شد و نوروز، پیروزمندانهتر از پیش به حیات شکوهمند خود ادامه داد. بدین ترتیب در ایران دوره اسلامی، نوروز، بهمثابه جشنی ملی و سنتی ایرانی که اینک مهر تایید اسلام را نیز بر خود برداشت و رنگی مذهبی و دینی نیز گرفته بود از نسلی به نسلی منتقل شد و باشکوه و جلال به روزگار ما رسید… گفتیم مهر تایید اسلام: از یک سو در آیین اسلام – که در بنیاد، دین جشن و سرور است نه دین سکون و اندوه- نه فقط با نوروز که با هیچ یک از جشنهای ملی مخالفت نشده؛ از سوی دیگر به گواهی منابع و متون اسلامی، نوروز نه تنها در اسلام پذیرفته شد که رنگی دینی نیز یافت؛ عبدالرحمان سیوطی ملقب به جلالالدین، دانشمند پرآوازه سده نهم و آغاز سده دهم (849-911ه.ق) و یکی از دو نویسنده تفسیر معروف «جلالین» نقل میکند که چون به مناسبت جشن نوروز شیرینی نزد حضرت علی(ع) بردند آن حضرت تعبیری نزدیک به شعار «هر روزتان نوروز باد» یا «هر روزمان نوروز باد» بر زبان جاری کردند. تعبیر چنین است: «نوروزا لنا کل یوم= هر روز ما را نوروز بگردانید»12 این معنا را فیروزآبادی لغوی و دانشمند معروف سده هشتم و نهم (729-817ه.ق) پیش از سیوطی در کتاب «قاموسالمحیط» معروف به «قاموس فیروزآبادی» بیان کرده است.13 سخن مولا علی(ع) مثبت این مدعاست که: در وهله نخست از همان آغاز عصر اسلامی جشن نوروز برپا میشده و نزد بزرگان اسلام نیز شناخته بوده است. دیگر اینکه شخصیت بزرگی چون حضرت علی(ع) بر جشن نوروز صحر نهاده و مهر قبول بر آن زده است. حاج شیخ عباس قمی صاحب «مفاتیح الجنان»، که زاهد زاهدان روزگار خویش است و مسلمان مسلمانان عهد خود، بخشی از آن کتاب را به «اعمال عید نوروز» اختصاص داده است. وی مینویسد: «و اما اعمال عید نوروز! پس چنان است که حضرت صادق -عليه السلام- به مُعَلَّى بن خنيس تعليم فرموده كه چون روز نوروز شود غسل كن و پاكيزه ترين جامههاى خود را بپوش و به بهترين بوهاى خوش خود را خوشبو گردان و در آن روز روزه بدار پس چون از نماز پيشين (=ظهر) و پسين(=عصر) و نافله هاى آن فارغ شوى چهار ركعت نماز بگزار…. بعد از نماز به سجده شكر برو و اين دعا را بخوان… چون چنين كنى گناهان پنجاه ساله تو آمرزيده شود».14
آیا این سخنان -که با تفصیل بیشتری در «بحارالانوار» علامه مجلسی، عالم و محدث بزرگ شیعه، آمده است- همانند سخن مولا علی(ع) بیانگر پذیرش و تایید جشن نوروز در اسلام نیست؟ و آیا گذشته از پذیرش و تایید حکایتگر تقدس نوروز، چنانکه در اصل هم بوده است، نخواهد بود؟ عیدی که نماز ویژه در آن خوانده میشود و دارای دعای ویژه است و اجرای مراسم مذهبی در آن آمرزش گناهان پنجاهساله به بار میآورد اگر مقدس نباشد کدام عید مقدس است. چنین است که در نظر حافظ بوی خوش (=نسیم) باد نوروزی ز کوی یار میآید و چراغافروز دلها میگردد.15 دعای موسوم به دعای تحویل سال هم که به گاه حلول سال نو و فرارسیدن نوروز، باورمندانه، از سر اخلاص خوانده میشود و خواننده بر طبق آن از خدا میخواهد تا وضع او را بسامان کند و بهترین حال در طول سال بدو ارزانی دارد نیز گواهی است صادق بر تقدس نوروز پیروز:
«یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال»16
من هر بار که عبارات «مفاتیح الجنان» را میخوانم یا میشنوم آرزو میکنم که ایکاش برخی از ما به اندازه حاج شیخ عباس قمی ایرانی باشیم و به سنتهای ایرانی و به فرهنگ ایران توجه کنیم و بدان مهر بورزیم. حاج شیخ عباس از سنت نوروز سخن گفته و نشان داده است که این سنت دلپذیر و انسانی ایران مهر تایید اسلام را نیز بر خود دارد و ما به جای اینکه خصمانه با جشن چهارشنبهسوری برخورد کنیم، یا نسبت بدانها بیاعتنا باشیم و گمان کنیم که این بیاعتنایی و آن دشمنی نشانه دینداری است، در جهت زنده کردن و زنده نگهداشتن این سنتها – که به هیچ روی مغایر با مسلمانی نیست – بکوشیم، که جشنهای شورانگیز و حرکتآفرین سده وچهارشنبهسوری به قول منوچهری طلایه نوروز نامدارند:
«بر لشکر زمستان نوروز نامدار
کردهست رای تاختن و قصد کارزار
وینک بیامدهست به پنجاه روز پیش
جشن سده، طلایهی نوروز و نوبهار»17
و جشن مهرگان که قرینه جشن نوروز است در سال و خود نوروز دیگری است در آغاز پاییز، از شانزدهم تا بیستو یکم مهر ماه به هنگام انقلاب شتوی (= زمستانی) برگزار میشده است؛ جشنی شادیانگیز و حرکتآفرین که به گفته عنصری سراسر خیر و نیکی است:
«مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال
نیک روز و نیک جشن و نیک وقت و نیک حال»18
شگفت نیست که جشنی اینچنین شورآفرین و سراسر نیکی و خیر همچون نوروز مورد تایید مولا علی(ع) قرار گیرد و آن حضرت چنان که آرزوی «نوروز بودن هر روز» فرموده است، آرزوی «مهرگان بودن هر روز» نیز بفرماید. مجدالدین فیروزآبادی صاحب کتاب معروف «قاموسالمحیط» آنجا که از نوروز سخن میگوید و سخن مولاعلی(ع) را مبنی بر اینکه «هر روزمان نوروز باد» نقل میکند، از جشن شکوهمند و سراسر نیک مهرگان نیز سخن در میان میآورد و از این معنا که چون به گاه جشن مهرگان شیرینی به نزد علی(ع) بردند آن حضرت فرمود: «هر روزمان را مهرگان سازید = مهر جونا کل یوم»19… آیا این سخنان به منزله براهین نقلی در اثبات و تایید امری نیست که خرد آن را میپذیرد و تایید میکند: تایید جشن نوروز و جشن مهرگان؟ و آیا این پذیرش و تایید دلیل پذیرش و تایید عقلی و نقلی دیگر جشنها از جشن سده تا جشن چهارشنبهسوری نمیتواند بود؟ این یک تمثیل منطقی، یا به تعبیر فقها یک قیاس است؛ یعنی همان شیوه استدلال و روش استنتاج که احکام فقهی و فتاوی بر بنیاد آنها صادر می گردد. در این شیوه، همانندی یا توجه شبه مبنای استدلال و استنتاج قرار میگیرد و حکمی که در زمینه امری قطعی شمرده میشود در مورد امر مشابه و همانند آن نیز اثبات میگردد. مثال معرفی که همواره در کتب منطق در این زمینه تکرار میشود حکم کردن به حرام بودن خمر (=شراب خرما)، بدان سبب که آن نوشیدنیها نیز در ایجاد مستی و به خمر میمانند.20 مگر نوروز و مهرگان، بدان سبب که شورانگیر و حرکتآفرین و شادیآورند مورد تایید مولا علی(ع)، مرد یک جهت حقگوی حقگزار قرار نگرفتهاند؟ شورانگیزی و حرکتآفرینی ویژگی تمام جشنهای ملی ایران است. جشن سده و چهارشنبهسوری هم از این قاعده مستثنا نیستند. با همین استدلال و با همین نگرش است که برای نمونه جشنتولد هم،که یک سنت فرهنگی است، حرام شمرده نمیشود و اینک به خانه بسیاری از دینورزان نیز راه یافته است و از سوی بسیاری از نمازگزاران هم برگزار میشود. نیز با همین نگرش است که برای مثال آسمان شهر را به سنت فرنگ با موشک و فشفشه و دیگر ابزار آتشبازی نورباران میکنیم و این عمل، نه آتشپرستی شمرده میشود، نه غیرشرعی به شمار میآید.21 جشن سده و چهارشنبهسوری هم- که در آن آتش عنصر اصلی است اما فرنگی نیست- همین وضع را دارد و باید از همین دیدگاه نگریسته شود،که آتش افروختن در این دو جشن روشنی است و شور و حر کت و نشاط و حکایتگر باورهای نیک و دلپذیر نیاکانمان و بیانگر ماجراهای تلخ و شیرین و عبرتآموز تاریخ پرفراز و نشیب کشورمان، از آن رو که مراسم آتش افروختن در جشن سده با ماجرای ضحاک و داستان فریدون پیوند دارد و نماد ستیز با بیداد و ستم است.22 و مراسم آتشافروختن در شب چهارشنبهسوری (=چهارشنبه آخر سال) نماد طلب آمرزش است برای روانهای مردگان و حکایتگر نیایش است به درگاه آمرزگار23؛ مراسمی که اینک بخشی از آن با برافروختن آتش شادی و شور در شب چهارشنبه آخر سال برگزار میشود و بخش دیگر آن -که همانا یادکردن از مردگان است و طلب کردن آمرزش برای آنان- در خیرات و مبرات آخر سال و حضور بر گور مردگان در آخرین جمعه یا آخرین شب جمعه سال متجلی است. آن مخاطرات و آن خطراتی هم که اینک بر مراسم چهارشنبهسوری مترتب است و این روزها پیوسته از آنها سخن میرود و البته درست است و راست، معلول عدول از سنت است، زیرا مراسم افروختن آتش بر طبق سنت باید در فضای باز، برای مثال در دشت و صحرا انجام شود، نه در کوچه های تنگی که در دو سوی آن اتومبیلها متوقف است یا در معابر عمومی که عابران، پیاده و سوار در رفت و آمدند. درست مثل بازی کردن کودکان و جوانان در معابر که هم زحمتآفرین است برای ساکنان کوچههایی که بازیگاه کودکان و جوانان میگردد و هم زحمتافزای عابران پیاده و سوار میشود! آیا باید بازی را یکسره نفی کرد و کودکان و نوجوانان را از بازی کردن – که ورزش نیز هست- بازداشت و محروم کرد، یا باید برای آنان زمین ورزش و جای مناسب آماده کرد؟ اگر بدین جشنها، به جشن سده و به ویژه چشن چهارشنبه سوری نیز به مثابه یک ورزش جمعی بنگریم و جایی و فضایی مناسب جهت برگزاری آنها اختصاص دهیم شاهد اجرای مراسمی شکوهمند و شورانگیز، به دور از هرگونه خطر و رنج و زحمت خواهیم بود…
اصرار بر نفی هر عاملی که حکایت از هویت مستقل ما میکند آن هم هویتی که میتوانیم بدان ببالیم و در جهان پرآشوب امروز سرافراز وسربلند بمانیم، خطاست و کمک رساندن است به طراحان تهاجم فرهنگی و گام زدن است در طریقی که به تحقق هدفهای مهاجمان فرهنگی مدد میرساند. هویت مستقل ملی هر ملت را فرهنگ آن ملت میسازد و فرهنگ را ارکانی است که از آن جمله است: زبان، دانشها، باورها، هنرها، آداب و رسوم و سنن و جشنهای ملی – که اینک نوروز در راس آنهاست- جزء سنن وآداب و رسوم ما و یکی از ارکان فرهنگ ماست. از قول فرهنگیان خواندهایم و شنیدهایم که هرگاه از ملت ایران سخن میرود مردمی پیش چشم میآیند که «به زبان شعر سخن میگویند و روی قالیهای گرانبها راه میروند»24 همان قالیها که اینک «فرشهای ماشینی» به ضرب و زور تبلیغ و به سبب بیاعتنایی نسبت به «فرش بومی و ملی» به تدریج جای آن را میگیرد و همان زبانی که بیتوجهی نسبت بدان در زمینههای گوناگون، دل هر ایرانی را به درد میآورد و حکایت ان در شمار قصههای غصههای هر ایرانی نژاد و فرهیخته است. پدران فرهیخته و روشنبین ما اسلام آوردند. و بدین آیین مقدس مهر ورزیدند و خدمات فرهنگی بسیار به آیین اسلام و به زبانی که قرآن بدان نازل شده بود ارائه دادند، اما ایرانی ماندند. ما باید در اتباط با غرب – که خاستگاه دانش و صنعت جدید است – فرزندان خلف پدران روشبین و خردمند خود باشیم. غرب در زمینه دانشهای تجربی و صنعت خیلی چیزها دارد که به ما بدهد. در این امر تردیدی نیست، اما در این امر هم تردیدی نیست که اخذ و اقتباس ما از غرب نباید به قیمت نفی هویت ملی و نفی فرهنگمان تمام بشود. «کریسمس» و همانندان آن نباید جای نوروز را بگیرد. چیزهایی نداریم که باید به دست آوریم، اما چیزهایی هم داریم که باید با تمام وجود نگاهشان داریم. فرهنگ گرانسنگمان به راستی نگهداشتنی است…
در کتب تاریخ اسلام میخوانیم که اخباریان عرب، اعراب را به دو دسته تقسیم میکنند: «اعراب عاربه»، یعنی اعراب اصلی و اصیل، آنان که در اصل عرب بودهاند و «اعراب مستعربه»25 یعنی هویت اصلی خود را از دست دادهاند و این امر به مثابه داغی است بر پیشانیشان؛ داغی که زدوده نمیشود! من هرگاه به یاد این طبقهبندی میافتم از یک سو به درایت و بینش نیاکانمان و به عظمت فرهنگمان بیش از پیش پی میبرم و از سوی دیگر سخن برخی از فرزندان ناخلف ایران را به یاد میآورم که سعادتمان را در یکسره عربیشدن، یا یکپارچه غربیشدنمان میبینند و نمیدانند که غربیان از عربان در تقسیم کردن به عاربه و مستعربه و لابد به «غاربه» و «مستغربه» خیلی جدیتر و متعصبترند و طبقهبندی آنان از انسان به موسیاه (=شرقی) و موخرمایی (=غربی) طبقهبندی آشنایی است و فرنگ رفتگان معنای وحشتناک این طبقهبندی را نیک میدانند و آگاهان از تاریخ پرفراز و نشیب ایران همانندی این طبقهبندی را با طبقهبندی امویان نژادپرست نیک میشناختند؛ طبقهبندیای که به رغم اصل برتری بر پایه پرهیزگاری «ان اکرمکم عندالله اتقیکم» (حجرات 13) بر معیار برتری نژادی بنا شده بود و مسلمانان به دو گروه نقسیم میشدند: طبقه آزاد و آقا. یعنی عرب و طبقه غلام و بنده و برده، یعنی غیرعرب که در اصطلاح موالی (جمع مولا، یعنی غلام و بنده) نامیده میشدند. حتی کار به جایی رسید که مسجد این دو گروه از هم جدا شد و موالی حق ورود به مسجد آزادگان، که همان عربها بودند، نداشتند (مثل جدا بودن کلیسای سیاهان از غیرسیاهان که همان سفیدپوستان غربی باشند در مرکز تمدن و فرهنگ جهان). این طبقهبندی توهین و تحقیرآمیز به ویژه در مورد ایرانیان مسلمانشده اعمال میشد!25… رفتاری که در این سالها دربرخی از کشورهای فرنگی نسبت به غیرفرنگیان، از جمله نسبت به ایرانیان صورت گرفت و تا کشتن و سوزاندن هم پیش رفت باید بار دیگر به ما فهمانده باشد که سعادت ما در ایرانی بودن و ایرانی ماندن است و خود را بازیافتن و هویت و فرهنگ خود را حفظ کردن… آنان که سالها در فرنگ بودهاند و آنجا ماندهاند و درس خواندهاند و کار کردهاند و آنجا درس داده اند و حتی استاد شدهاند و به زبان فرنگی کتابها نوشتهاند خود دیدهاند و میدانند که با این همه در آنجا به چشم مستعربه و مستغربه نگرسته میشود، یعنی به چشم بیگانه، به چشم موالی و نه به چشم خودی! باور کنیم که در این جهان آشفته پرآشوب راهی جز آن نداریم که خودمان باشیم؛ راهی جز ایرانی بودن و ایرانی ماندن که هنری است بزرگ، پیش روی ما نیست. به هوش باشیم و ارزشهای ارزنده فرهنگی خود را بازشناسیم و بدانها ارج نهیم. از زبان و ادب پارسی که اساس فرهنگ گرانسنگ ماست؛ فرهنگی که در آن سویش رستم دستان است و در این سویش شیر خدا، پاسداری کنیم. سنتهای ایرانی را زنده نگاه داریم و از کوچکترین آداب و رسوم خود نگذریم که زنده نگهداشتن هر چیز که ایرانی است همانا زنده ماندن ایران است و زندهماندن ایران، زندهماندن ماست. پیام مام جگر خسته میهن را، پیام ایران را، به گوش جان بشنویم:
«پیام مام جگر خسته را به جان بشنو
که پند و موعظهات با صد اهتمام دهد»
این پیامها را و این پندها را:
«کسی که از پدران ننگ داشت ناخلف است
که مرد را شرف باب و مام نام دهد
تو پایبند زمینی و رشتهای است نهان
که با گذشته تو را ارتباط تام دهد
گذشته پایه و بنیان حال و آینده است
سوابق است که هر شغل را نظام دهد
به علم خویش بکن تکیه و به عزم درست
که علم و عزم تو را عزت و مقام دهد
ولی ز سنت دیرین متاب رخ، زیراک
به ملک، سنت دیرینه احتشام دهد
مباش غرّه به تقلید غربیان، که به شرق
اگر دهد هنر شرقی احترام دهد
تو شرقیای و به شرق اندرون کمالاتی است
ولی چه سود که غربت فریب تام دهد
به راه توست بسی دامهای دانهنمای
کجاست مرد که از دانه فرق دام دهد…»27
پینوشت:
1- سنت همان حدیث و خبر است و در اصطلاح اهل سنت قول و فعل و تقریر پیامبر است و در اصطلاح شیعه قول و فعل و تقریر معصوم.
2- اشارهای است به بیتی از جامی:
«بودم آن روز در این میکده از دردکشان
که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان»
3- بیتی است از قصیدهای میهنی به مطلع:
«پیام من به گردان و دلیران
جوانان و جوانمردان ایران
و با ابیاتی چون:
به گوش ابر گوید تخت جمشید
هنوز افسانه کیوان سریران
هنوزش انعکاس افتد در آفاق
غریو اردوانان، اردشیران
وبا مقطع:
«گرم خون ریخت دشمن شهریارا
به خون دانی چه بندم نقش؟ ایران»
ر.ک: «دیوان شهریار تبریز انتشارات سعدی، چاپ دوم، 1347ش.
4- «یادداشتهای پراکنده» علامه محمد اقبال، مترجم دکتر محمد ریاض، اسلامآباد، مرکز تحقیقات فارسی، ص47-48
5- «برهان قاطع» با حواشی استاد مرحوم دکتر محمد معین، ماده «جشن» متن و حواشی
6- دیوان منوچهری دامغانی، تصحیح دکتر محمد دبیر سیاقی، تهران، کتابفروشی زوار، 1356ش. ص128
7- عبارت گلستان با حذف بعضی از واژهها و تغییر افعال از صورت التزامی به اخباری نقل شده است. ر.ک: «کلیات سعدی»، تصحیح مرحوم محمدعلی فروغی، تهران، امیرکبیر، 1362ش، ص28.
8- «تاریخ تمدن الاسلامی»، جرجی زیدان، تحقیق الدکتر حسن مونسن، دارالهلال، مصر[بیتا]، 2/27، نیز ر.ک: لغتنامه دهخدا، ماده «نوروز» و «مهرگان».
9- ابومسلم خراسانی ملقب به «امین آل محمد» و «صاحبالدعوه» رهبر گروهی از ایرانیان آزاده و به ستوه آمده از تبعیض و بیداد امویان موسوم به «سیاه جامگان» بود. وی در سال 124ه.ق، در کوفه با داعیان بنی عباس آشنا شد و از سوی ابراهیم امام، رهبر عباسیان، ماموریت یافت تا مردم را به سوی بنیعباس بخواند. ابومسلم، از این موقعیت استفاده کرد و حکومت بنیامیه را از میان برد و عباسیان را به قدرت رساند. بدان امید و با این هدف که زمینه را برای استقلال ایران آماده سازد… ایرانی بودن ابومسلم، مسلم است و در احوالش نوشتهاندکه در کودکی به شبانی اشتغال داشته و در جوانی به حرفه زینسازی، یعنی که فرزند رنج وکوشش بوده است و از میان مردم برخاسته است. قتل ناجوانمردانه ابومسلم از سوی منصور عباسی سرآغاز جنبشهای آزادیخواهانه و استقلالطلبانه مردم ایران گردید. پس از قتل ابومسلم، عباسیان او را ابوالمجرم خواندند و قلم به مزدانشان او و پیروانش را به بددینی و بیدینی -که اتهام همیشگی علیه مبارزان بود- متهم ساختند. در باب ابومسلم و ابومسلمیه غیر از کتب تاریخ، فصل مربوط عباسیان، رک: مقاله «ابومسلم خراسانی» در دایرهالمعارف فارسی، جلد اول، و مقاله نگارنده ذیل «بومسلمیه» در جلد دوم دایرهالمعارف تشیع.
10- در باب خاندان برمک و دیگر وزرای ایرانی عصر عباسی و نقش سیاسی و فرهنگی آنان، با آنکه بحث شده، جا دارد بیشتر و بیشتر بحث میشود.
11- رک: «تمدن اسلام در قرن چهارم هجری»، آدام متز، ترجمه علیرضا ذکاوتی، تهران، امیرکبیر، 1362ش، «عصر زرین فرهنگ ایران»، ریچارد فرای، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران، انتشارات سروش، 1358ش.
12- «المزهر فی علوم اللغه و انواعها»، عبدالرحمن السیوطی، تحصیح محمد احمد جادالموالی و دیگران، دار احیاء کتب العربیه، مصر، بیتا، 1/289
13- «القاموس المحیط» مجدالدین فیروزآبادی، بیروت موسسه الرساله، ص677.
14- «کلیات مفاتیح الجنان» ثقهالمحدثین مرحوم حاج شیخ عباس قمی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1368ش.ص541-543.
15- «دیوان حافظ» تصحیح مرحوم علامه قزوینی- دکتر غنی، تهران، انتشارات زوار، غزل سوم454.
16- «کلیات مفاتیحالجنان» ص543، حاشیه صفحه، به نقل از «زادالمعاد» علامه مجلسی.
17- «دیوان منوچهری دامغانی»، ص30.
18- بیت عنصری از لغتنامه دهخدا، ذیل مدخل «مهرگان» نقل شده و مهرگان چنان که در متن مقاله به کوتاهی گفته آمده – از شانزدهم تا بیست و یکم مهرماه هر سال برگزار میگردیده و همانند نوروز به عامه و خاصه تقسیم میشده است: روز شانزدهم مهرماه «مهرگان عامه» و روز بیست و یکم مهر «مهر خاصه» نام داشته است. بر طبق اسطورههای ملی: در وهله نخست مهر (=خورشید) در چنین روزی بر ضحاک چیره شده است و برگزاری مهرگان یاد و تذکاری هم هست از چیرگی داد بر ستم و بیداد «دانشنامه مزدبسنا» دکتر جهانگیر اوشیدری، تهران، نشر مرکز ماده «مهرگان».
19- «قاموسالمحیط» 677. به نظر میرسد مراسم قالیشویان که هر سال در دومین جمعه مهرماه در مشهد اردهال در کاشان برگزار میشود همان جشن مهرگان است با آب و رنگ اسلامی.
20- «فرهنگ اصطلاحات منطقی». دکتر محمد خوانساری، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ماده «تمثیل». البته حکم باید با انتقال از جزئی به جزئی به دست آید. سپس میتوان از مجموع جزءها حکم کلی «هر مسکری حرام است» صادر کرد.
21- جشن تولد و مراسم آتشبازی هم یا در اصل ایرانی است یا دستکم در ایران سابقه داشته است. جشن میلاد بزرگان دین جلوهای و شکلی از جشن تولد است. پیشینه آتشبازی در جشنها را هم میتوان در گذشته بازیافت. برای نمونه در عصر صفوی، نجیب کاشانی بدین سنت اشاره کرده است:
«ما ز آتشبازی این بزم یک دم یافتیم
آنجه میجستش تمام عمر اسکندر در آب»
22- «سده» جشنی است که در روز دهم بهمن ماه با افروختن آتش و شادی کردن برگزار میشود. وجه تسمیه این جشن به سده، به قول ابوریحان بیرونی آن است که پنجاه رور پنجاه شب پیش از فرارسیدن نوروز برگزار میگردد (اقوال دیگری هم ذکر شده) و به تعبیر شاعرانه منوچهری دامغانی، سده طلایه نوروز و نوبهار است:
«وینک بیامده است به پنجاه روز پیش
جشن سده طلایه نوروز و نوبهار»
سنت آتش افروختن در این جشن به ماجرای پیروزی فریدون بر ضحاک بیوراسپ بازمیگرد.
23- «سور» به معنی سرخ است. سوری صفت نسبتی است و واژه فارسی است که صورت پهلوی آن «سوریک» است و «ایک» پسوند صفتساز در زبان پهلوی است. وجه تسمیه این جشن به سوری آن است که عنصر اصلی آن آتش افروختن است و آتش سرخ است. در ایران باستان تا پایان عصر ساسانی مراسم افروختن آتش و نیایش به قصد طلب آمرزش روانهای (=فروهرهای) نیاکان در طول ده روز آخر سال (پنج روز آخر اسفند ماه پنج روز پنجه) انجام میشده است. پس از عصر ساسانیان و درآمیختن باورهای اعراب با باورهای ایرانیان که از جمله آنها شومبودن روز چهارشنبهسوری، مراسم مذکور به شب چهارشنبه آخر سال منتقل شد، با این باور که آفتها و گزنها و مهمتر از آن صفات بد و بدیها در آتش سوخته شود و پاک و صافی و آزاد و رها از بدیها و گزندها به ا ستقبال نوروز بروند (دانشنامه مزدبسنا، ماده «چهارشنبهسوری»، «فرهنگها» لغتنامه دهخدا، ماده چهارشنبهسوری). نیز درباره جشنهای ایران رک: «گاهشماری و جشنهای ملی ایران»، استاد ذبیحالله صفا، تهران، مرکز مطالعات و هماهنگی فرهنگی شورای عالی فرهنگ و هنر.
24- این سخن سیّاحان و مستشرقان است.
25- «تاریخ اسلام» استاد مرحوم دکتر علیاکبر فیاض، مشهد، 1339ش. چاپ سوم، ص15.
26- این معانی نه با قرآن سازگار است، نه با روایات که بر طبق آنها نیز معیار برتری، پرهیزگاری است، نه نژاد و قومیت: قال رسولالله(ص): «لافضل لعربی علی عجمی الا بالتقوی». غرور و عصبیت عرب این ماجراها را پدید آورد که نتیجه عکس العمل ضروری و منطقی آن یک سلسله جنبشهای فرهنگی و سیاسی و نظامی بود. جنبش فرهنگی «شعوبیه» – که بر بنیاد آن ایرانیان با فرهنگ ارجمندشان برتر از عرب شمرده میشدند- از جمله این جنبشهاست. برای آگاهی از این ماجراها میتوان به کتب تاریخ رجوع کرد. به عنوان نمونه رک: ال: مقاله کوتاه «شعوبیه» در دایرهالمعارف فارسی، جلد دوم، ب: مقاله بالنسبه مفصل، فصل پنجم از کتاب گرانقدر و محققانه «تاریخ ایران بعد از اسلام» استاد دکتر زرینکوب، تهران، اداره کل نگارش وزرات آموزش و پرورش، 1343ش، 399-484؛ پ: «شعوبیه» مرحوم استاد جلالالدین همایی، به اهتمام منوچهر قدسی، اصفهان، کتابفروشی صائب، 1363ش.
27- ابیاتی است از قصیدهای به نام «پیام ایران» از جمله قصیدههای خوب شاعر بزرگ معاصر ایران ملکالشعرا بهار، روشنبینی بهار در همین قصیده آشکار است. رک: «دیوان بهار» تهران، امیرکبیر، 1358ش چاپ چهارم، ج1/566-570